قصه دیگر بود

ساخت وبلاگ

برای نرگسی خانوم و رویای بودن ش

      از دور دست آمده بودی ، جایی در فراسوی باور من ،  امروز اما باور من بودی در رویا و بیداری .

     دروغ وقیحانه ای است که تاریخ تکرار می شود . نه ،  که تاریخ ، هر روز با تو ، آغاز می‌شود .

     امروز تکرار دوباره‌ای بود از تو به جلوه‌ای دیگر ، به رنگی دیگر .

     با تو گذشته بودم از سیاهی ی شب ، از ستاره ها ، و آسمان و چشمه سارانی زمینی . لبخندها و دل داده گی ها .

     در گریزگاه دشتی هموار ، به روشنی ی سپیده دمان روز . با تو در بازوان دشت ره سپردیم و بر تپه ها چمیدیم . از فراز زلال تپه ها سریدیم و باز ...

     در تو آواز هستی بود ، در من شوق بوده گی . دست در دست هم رمیده بودیم از دیگران و می‌دویدیم بر مدار کانونی ی دشت . و پیش رو تصویر دل انگیز تپه هایی چون ماه ، صیقل خورده و چشم نواز .

     برآمدیم با هم . بر فراز تپه اما ، پای من لغزید ، و غلتیدم در شکاف دره ای که انتهاش نبود . من فرو می رفتم و فروتر ، و تو بر بالادست فراتر بودی انگار .

     جایی در انتهای چاه ، از رفتار ماندم . نفس بر نمی آمد ام به گفتار . سخت و جان کاه ، به بالا کشاند ام خود را اما ، برکناره ی دره ، وامانده بودم ، که توان م نبود .

     تو آمده بودی . دستی در بازوان م انداختی و فرای ام کشاندی ، خندان و مست .

     بر بالای تپه و مشرف به سرزمینی روشن ، نفس در نفس تنیده بودیم در هم .

      زمان دیگر بود و مجالی دیگر . یارای ماندن نبود که روز می گریخت از ما . پیش رو مسیری طولانی و پیچیده در هم فرامان می خواند . مرد میدان می بایست بود و می بایست می گذشتیم از این تنگ راه . جامه تکاندیم از خسته گی ی برآمدن از دره و دوباره رو به راه نهادیم . مسیر هموارتر می نمود و دل انگیزتر . دل به دریا زدیم و رفتیم . سینه بر سینه نهاده ، تند تند فرو می رفتیم از حاشیه بر تنگنای راه . شوق این همراهی و هم نفسی ، تا ساعت‌ها می پایید و کسی جلودار مان نمی توانست بود .

     شیرینی ی گشتی روح نواز با هم گامی و دویدن های تند ، به لحظه ای مکث مان ، نگاه داشت . پس پشت نگریستیم مسیر آمده را . پر از جاذبه ، پر از لطافت و زیبایی ، معجونی از لذت های طبیعتی حیات‌بخش .

     ایستادیم به هم . روبه رو و چشم در چشم . خسته از گشت و واگشتی گوارا ، بر کناره لمیدیم ، نظاره گر رویایی خواستنی ،  که می خواستیم و ساخته بودیم اش با هم ./

نوشته ی : 11 / 4 / 1401

  

......
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zaviyeneshin بازدید : 109 تاريخ : پنجشنبه 16 تير 1401 ساعت: 12:23